رسول امین

این وبلاگ برای معرفی شخصیت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم و جشنواره بین المللی رسول مهربانی می باشد.

رسول امین

این وبلاگ برای معرفی شخصیت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم و جشنواره بین المللی رسول مهربانی می باشد.

رسول امین

در طول تاریخ جریان‌های غیر متعالی بسیار کوشیده‌اند تا با اسلام ستیزی و ترویج انسان گرایی و محوریت خواست‌های او حرکت کمالی انسان را متوقف سازند. با ظهور گروه های تکفیری همانند داعش و وهابیون چهره ی بدی از پیامبر اکرم صل الله علیه و آل و سلم به جهانیان نشان داده شده است . برای مقابله با این جریانات جشنواره بین المللی رسول مهربانی شکل گرفت تا چهره واقعی رسول خاتم را به جهانیان بنمایاند . این وبلاگ هم سعی در معرفی چهره واقعی این پیامبر عزیز را خواهد داشت .

شطیطه، بانوی مؤمنه

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۰۵ ق.ظ

امام (علیه السلام) این جملات را هنگامی فرمود که مبلغی در حدود چهارصد درهم در یک کیسه چرمی، برای بانویی پرهیزکار و مؤمنه به نام شطیطه به وسیله نماینده مردم خراسان ابوجعفر محمّد بن علی فرستاد و فرمود :

این مقدار از خالص مال ماست که برای خرج کفن و دفن جهت آن بانوی مؤمنه اختصاص می دهم.

مقداری از این پول را تا وقتی زنده است مصرف کند و بقیه را جهت کفن و دفن بگذارد، ما اهل بیت پول کفن و دفن و مهریه زنان و مصرف حج را از مال خالص و طاهر خود خرج می کنیم.

هان، ای ابوجعفر ! چون به نیشابور رسیدی، به فاصله ای کوتاه در حدود چند روز بعد از ورود تو آن بانو از دنیا می رود و من قبل از دفن برای نماز بر او حاضر خواهم شد.

به آن هنگام که برای نماز بر جنازه او حاضر شوم تو مرا خواهی دید، این توجه فوق العاده امام نسبت به شطیطه و سهیم کردن او در شؤون زندگانی خصوصی خود و خانواده اش، پاداش اخلاص آن بانو بوده که از زحمت چرخ ریسی خود به قدر یک دستمال، یا یک کلاف نخ، یا یک سکه طلا از سهم امام (علیه السلام) به وسیله ابوجعفر محمد بن علی از نیشابور به مدینه فرستاد، تا خمس دسترنج خود را به دستور خدا به امام رد کرده باشد.

ابوجعفر که امین مردم خراسان بود، گو این که در ابتدای امر کلاف و سکه او را نمی پذیرفت، به عذر این که اندک است و برای یک سکه نمی توان کیسه جداگانه ساخت، ولی آن بانو در آن وقت گفت : گر چه مال من اندک است ولی چه کنم سهم امام است و مرا همین مقدار می رسیده.

ابوجعفر آن مال ناچیز را گرفت و سکه را برای نشان دار بودنش مقداری کج کرد و در کیسه ای که سکه دیگران را ریخته بود انداخت و از خراسان به مدینه آمد.

همین که به محضر امام مشرف شد، امانات مردم خراسان را بر حضرت عرضه کرد.

امام هیچ کدام را قبول نکرد و فرمود : مال ما نیست، این ها را به صاحبانش بازگردان، اما امانتی نزد تو دارم از بانویی به نام شطیطه آن را جدا کن و به من بده.

ابوجعفر کیسه را گشود و در صدد جستجوی سکه شطیطه برآمد آن سکه ها را روی هم می غلطاند تا آن را بیابد ; امام، خودش آن را در میان نشان داد و هم اینطور بقچه ها را گشود و دستمال یا کلاف را نیز تقدیم کرد.

محمد بن علی می گوید : وقتی به وطن بازگشتم تمام صاحبان آن کالاها را فطحی مذهب دیدم، آنجا دریافتم که امام فرمود : آن ها مال من نیست.

در این گیرودار مواظب وضع آن بانو بودم که سیزده روز پس از ورود من به نیشابور درگذشت، ما جنازه او را به صحرا بردیم، در جمعیت انبوهی که در بیابان برای نماز بر جنازه او حاضر بودند توجه داشتم امام را ببینم، ناگاه دیدم شتر سواری از جانب بیابان آمد، از شتر پیاده شد در حالی که سر و صورت خود را پیچیده و پوشیده بر جنازه نماز گزارد، من نزدیک شدم تا ببینم، امام را شناختم که برگشت و بر شتر سوار شده در صفحه بیابان از نظر غایب شد(16) ! !

آری، اولیای خدا چه مرد چه زن در صفحه ای از پاکی و نور و صفا زندگی می کنند و در تمام این عالم از دوست غیر دوستی نمی خواهند.

واقعیت مسئله حج

تماشای واقعیت حج، قلبی پاک، دیده ای بینا، سینه ای پر از نور، روحی الهی و نفسی تزکیه شده می خواهد.

اهل بصیرت را در زمینه این سفر مسائلی است که از دسترس بسیاری از عقول دور است.

این سفر، سفری ملکوتی و سیری الهی آن هم به سوی صاحب آفرینش است، رسیدن به حضور مقدس او لیاقتی ما فوق لیاقت ها و طهارتی ما فوق طهارت ها لازم دارد.

در این سفر خشوعی کامل، خضوعی جامع، حالی الهی و نیتی استوار و عزمی راسخ و گذشتی به پهنای فلک لازم است.

زاد و توشه این راه تماماً معنوی است، زاد و توشه مادی به اندازه ای لازم است که ضعف جسم را برطرف کند.

در این سفر جز برای خدا نروید، جز برای حق نباشید و جز برای دوست نشنوید. جز برای معبود نگویید و چون وارد مسجد الحرام شدید،جز خدا نبینید.

منبع : سایت لبیک 

نظرات  (۲)

  • مریم سادات خطیبی
  • سالی دو سه بار کربلا می چسبد
    سوریه و شام و سامرا می چسبد
    «مادر» برود گوشه آسایشگاه...!
    آن وقت زیارت ِ خدا می چسبد!!!

    گفتیم فلانی از کجا برمی گشت؟!
    گفتند که از سعی و صفا برمی گشت!
    حاجی شده بود و باد در غبغب داشت
    «انگار که داشت از خدا برمی گشت!»
  • اعظم زارع بیدکی
  • کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود

    حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست

    حافظ
    پاسخ:
    خیلی ممنون از شما 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی